Rumored Buzz on داستان های واقعی
Rumored Buzz on داستان های واقعی
Blog Article
او تا حدودی شفاف، تا حدی مات، و به طور کامل در عکس حضور دارد.
این خانه گذرگاه‌های مخفی، ستون‌های وارونه، اتاق‌هایی که مهروموم شده بودند و راه‌پله‌هایی که راه به جایی نمی‌بردند، داشت. حتی حمام‌ها قرار بود آن‌ها را گیج کنند، زیرا از ۱۳ مورد، فقط یکی کار می‌کرد.
بـه سراغش رفتم و جریان را از او پرسیدم. او گفت: نه من بانی نیستم
Rastannameh
برخی ادعا می‌کنند که موقعیت مسافرخانه در امتداد این دو خط لی، به طور تصادفی مستقیماً به استون هنج انگلستان منتهی می‌شود و بنابراین باید مکانی با انرژی معنوی قوی باشد.
اگر علاقه مند به موضوعات ماوراءالطبیعه و ترسناک هستید می توانید با رزرو اتاق فرار ترسناک خود را در چنین شرایطی قرار دهید و یک تجربه مهیج داشته باشید.
او که متقاعد شده بود که هوای کوه راکی او را از بیماری درمان می‌کند، در سال ۱۹۰۷ تصمیم گرفت یک هتل مجلل در آن‌جا بسازد.
زمستان سال ۱۸۹۷ بود و مری جین هیستر مؤمن، از شهرستان گرین بریر ویرجینیای غربی، به تازگی دخترش را از دست داده بود. به گفته پزشک محلی، دختر تازه ازدواج کرده او، زونا، بر اثر نارسایی قلبی فوت کرده بود، اما خانم هیستر احساس می‌کرد چیزی بیشتر در مرگ ناگهانی فرزندش، اشتباه است.
۱۱ داستان واقعی ارواح، از هتل «درخشش» تا «هورناک آمیتیویل»
او نیوهون کانکتیکات را به مقصد سن خوزه آفتابی کالیفرنیا ترک کرد و مشغول ساخت عمارتی شد که بتواند ماوراءالطبیعه را سردرگم کند.
متأسفانه، هیچکدام نتوانستند مدت زیادی از این عمارت لذت ببرند. خانم پیتوک در سال ۱۹۱۸ و همسرش یک سال بعد از او، درگذشتند. نوه آن‌ها، پیتر گانتنبین، در سال ۱۹۵۸ تلاش کرد خانه را بفروشد، اما به دلیل خسارتی که طوفان ایجاد کرده بود، نتوانست.
حتی لباس‌های خدمه سرجایشان گذاشته شده بودند، اما کسی پیدا نشد. فقط یک پمپ جدا شده در انبار، سه و نیم فوت آب در آبگیر، و یک قایق نجات گم‌شده، نشان می‌دادند که مشکلی وجود داشته است.
یکی از مزایای فرا رسیدن پاییز و روزهای پایانی ماه اکتبر این است که میل به خواندن داستان‌های ترسناک در مردم بیشتر می‌شود! چه چیزی بهتر و هیجان‌انگیزتر از این که این داستان‌های ترسناک ریشه در واقعیت هم داشته باشند!
انشا پرستار برای پایه های مختلف تحصیلی با مقدمه بدنه و نتیجه گیری
در نهایت، جسد زونا برای کالبد شکافی کامل، نبش قبر شد. معلوم شد گردنش شکسته بود و نای او له شده بود. او را خفه کرده بودند.